من از سایت زیر ک آقای Andi tix در مورد روانشناسی دین مطالعه و برسی کرده بودند رو ترجمه کردم https://www.psychologytoday.com/us/blog/the-pursuit-peace/201712/the-psychology-religion
یکی از اولین خاطرات من از کلیسا است. به نظر می رسید که ما همیشه برای گفتن تسبیح زودرس می رسیدیم ، اما صبح امروز یکشنبه ، مادر و برادرم دیر آمدیم. ما دو برابر آن را از پله های بتونی بلند کردیم تا درهای فی کلیسای سنتی کاتولیک با آجر قرمز را باز کنیم تا درهای حرم را بسته ببینیم.به نظر می رسید که به دلیل تأخیر اجازه ورود به ما را نداریم ، بنابراین ما در یک مسافرخانه کوچک و سرد قرار داشتیم که پر از چیزی نبود که بتوانیم به آن نگاه کنیم اما تبلیغات را برای مشاغل محلی و دو ایستگاه آب مقدس ارسال کردیم. در آن زمان فقط چهار نفر بودم ، به سرعت خسته شدم. یک سرود شروع شده بود ، و من یک زیرچشمی نگاهی از گذرگاه بسته کردم. جماعت را با آواز راهنمایی می کردند: خداوندا ، اینجا هستم! پروردگار من هستم؟ شنیده ام که تو شب صدا می زدی! من می روم ، پروردگار ، اگر تو مرا راهنمایی کنی . بیشتر جماعت حتی با هم آواز نمی خواندند.این واقعیت که من به وضوح این واقعه را به یاد می آورم ، چیزی در مورد گرایش شدید مذهبی و معنوی من آشکار می کند. اما این حادثه همچنین سوالی برای من ایجاد کرد که به کانونی برای بسیاری از زندگی حرفه ای من تبدیل شده است: چه چیزی توضیح می دهد که چرا برخی از مردم مذهبی تر از دیگران هستند؟ طی 15 سال گذشته ، من دوره کارشناسی روانشناسی دین و معنویت را تدریس کرده ام. اکثر دانشجویان من در معرض تنوع معنوی و معنوی قابل توجهی نبوده اند ، بنابراین من اغلب در طول مدت 10 تا 15 نفر از اعضای جامعه را برای به اشتراک گذاشتن داستان های خود ، اغلب در طول بحث های بین دینی ، وارد می کنم. از طریق این ارائه ها ، کاملاً واضح است که افراد در رویکردشان نسبت به دین و معنویت متفاوت هستند و ما را به این دلیل دعوت می کند که دلیل آن را بررسی کنیم. یکی از فرضیه های رایج که توسط اعضای هیئت مدیره و دانشجویان انجام می شود این است: افراد غیر مذهبی بیشتر احتمال دارد که اطلاعات را به صورت تحلیلی یا منطقی پردازش کنند در حالی که افراد مذهبی بیشتر به شهود یا احساسات اعتماد می کنند.شواهد و مدارکی برای این فرضیه "سبک پردازش" ایجاد شده است. در مطالعه ای در سال 2011 ، شرکت کنندگان برای نوشتن در مورد زمانی که دنبال شهود خود بودند - شاید تعجب آور - احتمالاً پس از آن به خدا ایمان دارند نسبت به کسانی که برای نوشتن در مورد زمانی که با دقت در یک موقعیت استدلال کردند ، بیشتر بود.در همین راستا ، یک مطالعه در سال 2012 نشان داد که شرکت کنندگانی که برای مشاهده آثار هنری به تصویر کشیدن تفکر تحلیلی (Rodin’s The Thinker) اختصاص داده شده اند ، کمتر از کسانی که برای دیدن آثار هنری با ویژگی های سطح مشابه (Discobolus of Myron) ایمان دارند ، خدا را باور می کنند.
تحقیقات اخیر که بسیار مورد توجه قرار گرفته است ، تصویری متفاوت را ترسیم می کند. دانشمندان دانشگاه های کاونتری و آکسفورد زائران را در 500 مایلی کامینو د سانتیاگو در شمال اسپانیا ردیابی کردند تا از آنها در مورد قدرت اعتقادات مذهبی و معنوی و مدت طولانی زیارت آنها س askال کنند. سپس محققان وظیفه احتمالی این زائران را ارائه دادند که در آن آنها می توانند پاسخ منطقی یا "احساس روده" را انتخاب کنند. نه قدرت اعتقاد و نه زمان زیارت پاسخ منطقی یا شهودی را برای این کار پیش بینی نکردند.در یک مطالعه پیگیری ، ناحیه ای از مغز که به تفکر تحلیلی اختصاص دارد و در برخی اوقات در مشکوکین مذهبی فعالیت بیشتری دارد ، در شرکت کنندگان تحقیق تحریک شد. این تأثیر کلی در اعتقاد به خدا نداشت. در علم ، این همان چیزی است که "عدم تکثیر" نامیده می شود. به عبارت دیگر ، با نمونه ها و روش های مختلف ، یافته ها گاهی سازگار نیستند. من می توانم مجادله ای را در بین روانشناسان دیگرم درمورد مذهب در مورد نحوه تفسیر همه اینها تصور کنم. برخی ممکن است بگویند که آنها فرضیه سبک پردازش را می پسندند زیرا ادبیات تحقیق بیشتر اثبات شده است ، تحقیقات جدید صرفاً یک استثنا در الگوی کلی است. برخی دیگر ممکن است به نفع تحقیقات جدیدتر استدلال کنند زیرا روشهای آن با داشتن نمونه گسترده تری از افراد و استفاده از فناوری پیشرفته تر ، بهتر است.شخصاً ، وقتی یافته های مختلفی از این دست را می بینم ، فرض من این است که ، حتی اگر اثری هم باشد ، احتمالاً در سمت کوچک است. به عبارت دیگر ، حتی اگر سبک پردازش به نوعی در آن دخیل باشد ، ممکن است بهترین دلیل برای مذهبی بودن برخی از افراد نسبت به دیگران نباشد. بنابراین ، توضیحات بهتر چیست؟ اگر بخواهم خودم را به سه متغیر محدود کنم - بر اساس تمام تحقیقاتی که در روانشناسی دین می دانم - این همان چیزی است که می شود: اولین استعدادهای ژنتیکی ما خواهد بود. تحقیقات در حمایت از این نشان می دهد که دوقلوهای یکسان - حتی اگر از هم جدا شوند - از نظر اعتقادی و فعالیت های مذهبی شباهت قابل توجهی به دوقلوهای برادر دارند. در حقیقت ، اتفاق نظر علمی این است که 30-50٪ اختلافات مذهبی افراد به دلیل عوامل ژنتیکی است ، و این تنها تفسیر قدرتمند است.نه اینکه دین داری فی نفسه ارثی باشد ، بلکه برخی از ویژگی های شخصیتی که ممکن است بر دین داری تأثیر بگذارد ، مانند گشودگی ، فروتنی ، یا تمایل به تردید و تردید ، ممکن است از نظر ژنتیکی مستعد ابتلا به روش هایی باشد که بیش از آنچه حدس بزنیم در ما تأثیر می گذارد.
دوم نیاز به کنترل است. به عنوان مثال ، در یک مطالعه ، دانشمندان افراد را موظف کردند که یا در مورد یک واقعه مثبت اخیر بنویسند که در آن یا خود کنترلی داشته باشند یا یک واقعه که در آن نبوده اند. نکته قابل توجه ، افرادی که فکر می کردند در مورد خودکنترلی خود فکر می کنند ، پس از آن به طور قابل توجهی کمتر به یک خدا کنترل کننده اعتقاد داشتند.من یک دوست ملحد دارم که شوخی می کند ، اگر می دانست که به زودی می خواهد بمیرد ، دعا می کرد ، به هر حال. نه اینکه او در واقع این کار را انجام دهد ، اما چرا کسی این کار را می کند؟ وقتی کنترل زندگی خود را از دست می دهیم ، اغلب به دین روی می آوریم. وقتی کنترل شخصی زیادی داشته باشیم ، این کار را نمی کنیم. سوم گروه هایی است که با آنها شناسایی می شویم. منظور من از این امر خانواده ، جامعه و فرهنگ گسترده تر است. تحقیقات مبتنی بر نظرسنجی های گالوپ نماینده ملی این نکته را تأیید می کند. به عنوان مثال ، هنگامی که از شما سال شد "آیا دین بخشی مهم در زندگی روزمره شماست؟" بیش از 99٪ مردم مصر می گویند "بله". این را با 66٪ آمریکایی ها و 16٪ سوئدی ها مقایسه کنید. به عنوان یک آمریکایی ، گرچه تمایل دارم که اعتقادات و فعالیتهای مذهبی و معنوی خود را انتخاب کرده ام ، واقعیت این است که اگر در مصر یا سوئد بزرگ شده باشم احتمالاً کاملاً متفاوت اعتقاد داشته و رفتار می کردم.به طور خاص تر ، تصور می کنم این باورهای مذهبی کسانی است که بیشتر آنها را تحسین می کنیم و بیشترین تأثیر را بر ما دارند. اگر به اعتقاد ما رسیده است که افراد مذهبی به دلایلی "خونسرد" هستند ، احتمالاً ایمان آورده و شبیه آنها رفتار خواهیم کرد. اگر در عوض ، به این باور رسیده ایم که ملحدان "خونسرد" هستند ، احتمالاً در آن جهت حرکت خواهیم کرد. ژنتیک ، کنترل و گروه ها. مانند هر رفتار دیگری که روانشناسان مطالعه کرده اند ، رفتار مذهبی نیز تحت تأثیر تعامل بین طبیعت و پرورش است. هنوز چیزهای زیادی وجود دارد که ما نمی فهمیم. یک پاسخ آزمایشی پنج سوال دیگر ایجاد می کند. رمز و راز باقیمانده و ، گمان می کنم ، همیشه خواهد بود.برخی از مردم دوست دارند از من سال کنند که بررسی دقیق روانشناسی دین مانند این چطور روی نگرش شخصی من به دین و معنویت تأثیر می گذارد. آیا این تمایل شدید مذهبی و معنوی را که از کودکی داشتم تهدید کرده است؟
مطمئناً ، هیچ یک از علمی که من در اینجا گزارش کرده ام با اعتقادات من مغایرت ندارد ، نکته ای که دیدگاه عمومی من را تقویت می کند که اگر ما شواهد را به طور عمیق بررسی کنیم ، علم و ایمان منافاتی ندارند. ایمان مسیحی من همچنین می آموزد که افراد دارای گرایش های ذاتی متفاوتی هستند ("هدیه") ، در زمان آشفته نیاز به لنگر دارند و تحت تأثیر جامعه خود هستند.
در حقیقت ، اگر چیزی وجود داشته باشد ، علم راهی دیگر برای پیگیری امور ایمانی به من داده است. اگر علم و دین دو دریچه برای درک جهان است ، زندگی من بدون نور هر دو تاریک می شود.
خلاصه ای از ازدواج یهودیان از کتاب روانشناسی دین بر اساس رویکرد تجربی
، ,یک ,مذهبی ,دین ,های ,افراد ,است که ,در مورد ,می کند ,در آن ,ممکن است
درباره این سایت